هو الشاهد
.................................................................................................................................................
از یک ماه پیش طبق عادات خانم ها مبنی بر بیش از حد جدی گرفتن مراسم عروسی و دامادی و پاتختی و کنار تختی در گیر آماده کردن اسباب و لوازم حضور در عروسی یکی از بستگان بودیم و تلاش های حقیر جهت کاستن از زرق و برق و ادا و اطوار خانم های مدعو تنها برای خودم مثمر ثمر بود!
به هر شکلی بود روز موعود فرا رسید و به اتفاق اعضای متشخص فامیل( البته تا اینجای قضیه) که همگی مدعی ایمان آن هم از مراتب بالای آن( فنا و لقا و ....) بودند عازم سفری معنوی شدیم.جناب مستدام داماد که دست بر قضا جزء جامعه پزشکان نیز می باشد برای کمتر شدن هزینه های کمر شکن مراسم عروسی در شهرستان جاجرود اقدام به برگزاری جشنی صمیمی کردند. و همه اعضای فامیل که اکثرا هم از شهرستان به تهران آمده بودند مجبور شدند یک سفر اجباری هم به شهر جاجرود بروند.بعد از یک ساعت ونیمی که در راه بودیم و با پرسش از 7-8 نفر از اهالی جاجرود مکان برپایی سور و سات را پیدا کرده و قدم رنجه کردیم و وارد ساختمانی شدیم .ساختمانی دو طبقه که برادران محترم در طبقه اول و نسوان محترم تر در طبقه بالا پذیرفته می شدند. ورودی خانم ها با یک پارچه حریر(به یاد دربهای بی کلاس سابق فاتحه ای قرائت کنید) از بقیه قسمت ها جدا می شد یک برادر محترمه ببخشید محترم جلوی پرده کشیک می دادند که مبادا پرده کنار برود.و خواهران با آن همه زرق و برق و قر و قمیش در دیده ی دیگران آیند.(حقیقتا کار این برادر یک فداکاری بزرگی بود و جا داشت سایر برادران از ایشان به خاطر تقبل مسئولیت خطیر چشم چرانی و دید زدن نسوان محترمه سپاسگزاری می نمودند .کم نیست آدم 4 ساعت مدام یک کار تکراری خسته کننده را انجام دهد.)روبروی در مذکور در دیگری بود که به محل استقرار برادران مدعو باز بود....
برای نماز به انباری ای راهنمایی شدیم که از نعمت برق محروم بود و گرد و غبار فراموشی به اندازه چند سانت روی زمین را پوشانده بود .سر راه ،خانمی با لباس محلی مسئول سرو چایی قند پهلو برای برادران دینی اش بود. با خوشبینی کودکانه و مظلومانه ای رفتیم و قاتی مهمان ها نشستیم.در 30 دقیقه اول یکی دو نفری از جماعت آقایان به سالن خانم ها رفت و آمد می فرمودند و نسوان گرام نیز به چشم برادر خودشان به آنها می نگریستند، تا وقتی که اطلاع داده شد از برادران کسی وارد خواهد شد! و بنده آنجا از استعدادم جهت تشخیص برادر از خواهر ناامید شدم.برادر، مطرب گرامی، وارد شده اسباب و لوازم طرب را مهیا فرمودند با این توضیح که آن ندایی که برای حفظ حجاب داده شده بود غیر از تعدادی محدود برای سایرین مفهومی نداشت . همه چیز بسیار گل و بلبل به نظر می آمد.....
بعد اینکه کارشناس محترمِ رِنگ و قرو قمیش ،به خروج از بخش بانوان رضایت داد. به طرفه العینی پرده های گوشمان با فرکانس تشدید شروع به نوسان کرد و نزدیک بود کلا متلاشی شویم که عطای عروسی را به لقایش بخشانیدیم و قبل از آنکه به شکل محترمانه ای ازمان بخواهند مراسم را ترک کنیم ........
اضافات:
1- فرصت کم است از همین حالا به فکر خرید اسباب و لوازم برای حضور در عروسی های احتمالی باشید. مجمع متر کنندگان مراکز خرید
2- ممکن است لازم شود برای عروسی بخواهید به کره ماه سفر کنید پس فکر مینی بوس و آژانس و تاکسی را از سرتان بیرون نموده و در اسرع وقت یک فضا پیمای آخرین مدل تهیه کنید. مجمع حفظ آبروی نداشته
3- وقتی وارد مراسم شدی دیگر راه برگشتی وجود ندارد . مجمع معترضان به عمل آندو
4- وقتی وارد عروسی شدید همه برادر و خواهر تنی یکدیگر محسوب شده و هیچ بنی بشری حق ندارد این قانون را زیر پا بگذارد . مجمع دهن کجان به طرح مبارزه با بد حجابی
5- بدون کراوات راهتان را گم خواهید کرد. مجمع افسار بندان سر کوچه
6- برای شادی روح پول های منتقل شده از جیبهایتان فاتحه ای ( در دلتان) بخوانید.
اتحادیه لیس زنان ته مانده جیب ها
7- در حین مراسم می توانید از محل استقرارتان بیرون آمده البته با حفظ حال و هوا و بدین ترتیب موجبات شادی دل اجناس مخالف را فراهم آورید.
مجمع داخل کنندگان سرور فی قلوب المومنین
8- در طول مراسم یک شخصیت می تواند (بسته به شرایط)چندین مدل تغییر رنگ دهد.
مجمع رنگین کمون
9- هیچ چیز نمی تواند خللی در پیگیری اهداف برگزار کنندگان جهت نزدیک کردن حضار به جهنم ایجاد کند . این را مطمئن باشید. شرکت بیمه
10- خودتان پلیس خود باشید. چون پلیس ها شرایط عروسی را درک می کنند.
11- این مسایل حتی به مساله اختلاط نزدیک هم نمی شود. و اصولا حجاب چیز مزخرفیست. روحانی نما
12و آخر اینکه یک خاک انداز جهت جمع کردن خورده شخصیت های زیر دست و پا ریخته بندگان مومن خدا نیازمندیم. نیازمندیها